ولاسکو: دوست دارم در حین یک مسابقه والیبال بمیرم!

به گزارش ورزش سه، پائولو مارابینی، روزنامهنگار گاتزتا دلو اسپورت مقدمه مصاحبه خواندنی خود با سرمربی سابق تیم والیبال ایران را اینچنین آغاز میکند:
خولیو ولاسکو، سرمربی تیم زنان ایتالیا قهرمان جدید جهان ما را در مرکز پاوزی میلان، مقر اصلی والیبال ایتالیا، در یک صبح بسیار گرم اوت، میپذیرد. سهشنبه، تیمش راهی تایلند خواهد شد، جایی که جمعه نخستین بازی خود در قهرمانی جهان را مقابل اسلواکی برگزار خواهد کرد. او آرام است و مطمئن از در اختیار داشتن یک تیم بسیار قدرتمند. نه فقط به این دلیل که یک سال پیش طلای المپیک را بردهاند یا به دلیل ۲۹ پیروزی متوالیشان. و اولین نکته جالب دقیقاً از آنجا، از پاریس ۲۰۲۴، شروع میشود.
خولیو، چگونه انگیزه را در تیمی که با طلای المپیک به اوج رسیده، بازسازی میکنید؟
« برای انگیزه نیازی به چیز خاصی نداریم. دخترها حتی با هم پیمانی بستهاند: تمام تلاش خود را بکنند تا قهرمانی جهان را که از ۲۰۲۳ در ایتالیا نبردهایم، به کشور بازگردانند. و این گروه هرگز آن را نبرده است. آنها آگاهاند که اگر بتوانند المپیک، لیگ ملتها و قهرمانی جهان را ببرند، تبدیل به یک تیم مهم میشوند. من نیازی نداشتم آنها را تشویق کنم. این یک گروه فوقالعاده است. غیرعادی. دختران خاصی هستند، نه فقط قوی. واقعاً لذتبخش است که با آنها کار کنم. آنها کیفیت بالایی دارند.»
شما یک سال و نیم پیش به تیم ملیای آمدید که از یک ناامیدی شدید و کمی حواشی عبور کرده بود،اما ناگهان ولاسکو در نقش مایداس ظاهر شد ( پادشاهی که هرچه را لمس میکرد طلا میشد)!
ولاسکو با خنده «فکر نمیکنم این یک فضیلت باشد، بخصوص که مایداس نمیتوانست هیچ چیزی بخورد بدون اینکه به طلا تبدیل شود! شوخی را کنار بگذاریم، من فکر میکنم مهم است که اول از همه کار خود را به خوبی انجام دهیم. و من فکر میکنم کارم را خوب انجام میدهم. میگویند من میبرم چون گروه را میسازم. اما گروه ساخته میشود چون پیروز میشویم. اگر تیم برنده باشد، روابط بین افراد بهتر کار میکند. اگر خوب بازی نکنیم و پیشرفتی حاصل نشود، گروه ایجاد نمیشود. ما در آن جزئیات، به خصوص فنی، پیشرفت کردهایم. جهش کیفیت مهمی داشتهایم. بله، بخش روانشناسی هم هست، اما بیشتر از همه دخترها آن را انجام دادهاند.»
چه منظوری دارید؟
«آنها به هم نگاه کردند و گفتند: “بیایید مزخرفات را کنار بگذاریم.” و من هم به آنها گفتم برای من مهم نیست که دوست هستید یا برای خوردن شام بیرون میروید، ما اینجا نیستیم که تعطیلات بگذرانیم.»
آیا شروع به عنوان قهرمان المپیک و بنابراین به عنوان بخت اصلی قهرمانی، یک مزیت است یا یک نقطه ضعف؟
«این یک مزیت است زیرا آنها از قدرت خود آگاه هستند. من خیلی نگران بودم که سال گذشته همه چیز خیلی خوب پیش رفت، به این معنا که ما خیلی کم به حریفان خود فرصت دادیم. امسال با مشکلاتی روبرو شده بودیم. بازیهایی بودند که خوب بازی نکردیم، اما آنها را بردیم. و این برای رسیدن به جام جهانی بسیار مهم است. زیرا دختران اکنون میدانند که نقاط ضعفی دارند. اما میدانند چگونه بر آنها غلبه کنند.»
و نکته منفی؟
«الزام به پیروزی، سنگینترین باری است که یک ورزشکار میتواند داشته باشد. در هر ورزشی. بنابراین ما در کادر فنی سعی میکنیم به بار انتظارات اضافه نکنیم. لازم نیست به دختران بگوییم که باید در این جام جهانی پیروز شوند. ما حتی در مورد آن صحبت هم نمیکنیم. فلسفه ما «توپ به توپ، ست به ست، مسابقه به مسابقه» است. شعار «اینجا، همین الان» از همین جا آمده است. به آنچه قبلاً اتفاق افتاده فکر نکنید و نگران آنچه هنوز اتفاق نیفتاده نباشید. این قدیمیترین قانون جهان است؛ من آن را اختراع نکردهام. من فقط به آن اشاره کردم.
از یک پیروزی چه میآموزید؟
«البته از شکست بیشتر میآموزیم. اما چیزی که همیشه سعی کردهام به تیمهایم منتقل کنم این است که بعد از پیروزی باید طوری فکر کنیم انگار باختهایم. و اینگونه به جایی فکر میکنیم که هنوز باید پیشرفت کنیم تا دوباره ببریم. از این نظر دخترها فوقالعاده بودند.»
لوکا کانتاگالی زمانی گفته بود که شما میتوانید کاری کنید که هر بازیکنی احساس قهرمان بودن کند. آیا واقعاً میتوانید همه را تا این حد متقاعد کنید؟
«شاید نه همه… اما من همیشه جنبه مثبت یک بازیکن را میبینم. و از آنجا، ما برای بهبود آنچه اشتباه است تلاش میکنیم. هر بازیکن ویژگیهای منحصر به فرد خود را دارد. به این ترتیب، هر کس نقش خود را در تیم پیدا میکند. نقشها باید واضح باشند. وضوح به هماهنگی کمک زیادی میکند. موفقیت یک تیم، مانند یک شرکت، در این تعادل نهفته است.»
سالها پیش گفتید: “در زندگیام خیلی خوششانس بودهام”. با این حال، اگر به دو شکست مردان مقابل هلند در المپیک نگاه کنیم، ۱۹۹۲ یک امتیاز در یکچهارم و ۱۹۹۶ دو امتیاز در فینال…
«خوششانس بودن همیشه به معنای برنده شدن در المپیک نیست. اگر بدانید چگونه به اطرافتان نگاه کنید، اول به سلامتیتان فکر میکنید. و من این را با وجود مرگهای زیادی که در زندگیام در اطرافم بوده است، میگویم. با این حال، در مورد حرفهام، اول از همه به جام جهانی ۸۲ آرژانتین فکر میکنم، زمانی که دستیار مربی تیم ملی کشورم بودم، اما در واقع مربی باشگاه بودم و ما پس از کسب مقام بیست و دوم چهار سال قبل، به طرز شگفتآوری سوم شدیم. آن نتیجه به من اجازه داد بلافاصله بعد از آن به ایتالیا بیایم. و سپس، وقتی پانینی مودنا با من تماس گرفت… هرگز با رزومهام تماس نمیگرفتم. پس درست است، انکار نمیکنم که در استفاده از آن فرصت نیز خوب بودم. برای نشان دادن استعداد خود، اغلب به فرصت نیاز دارید.»
تصور میکردید به جایی برسید که هستید؟
«نه، وقتی در کودکی در بوئنوس آیرس شروع به کار کردم، انتظار نداشتم قهرمان المپیک یا جهان شوم. خودم را در حال مربیگری چند تیم کوچک تصور میکردم. بدون اینکه خیلی بزرگ فکر کنم.»
زندگی شخصی شما همیشه با والیبال پیش رفته؟
«این همیشه یک اشتیاق بسیار قوی بوده است و من از کودکی با تعهد فراوان آن را پرورش دادهام. فقط یک دوره داشتم که اثری از والیبال در زندگیام نبود، به مدت سه سال، در دوران دانشگاه. ذهنم جای دیگری بود، مطالعات فلسفهام و مشارکت سیاسیام در جنبش دانشجویی… سپس به نوازندگی بازگشتم. سیاست شما را کاملاً جذب میکند، شما را تخلیه میکند، من به آن نیاز داشتم.»
یک مربی خوب باید چگونه باشد؟
«اول از همه، او باید بازی کرده باشد. فرقی نمیکند در چه سطحی باشد، تخصص بسیار مهم است. اما بعد باید بازیکن درونش را بیرون بکشد. مربی و بازیکن دو چیز کاملاً متفاوت هستند. یک بازیکن، به خصوص یک بازیکن بسیار قوی، از سیستم بسیار متفاوتی نسبت به یک مربی استفاده میکند. چه چیزی آسانتر است؟ هیچ چیز آسان یا سختی وجود ندارد. چیزی که برای من آسان است برای شخص دیگری دشوار است و برعکس.»
شما در یک خانواده چند قومیتی به دنیا آمدید: پدری پرویی و مادری که نیمی اسپانیایی و نیمی ایتالیایی بود. شما خیلی زود یاد گرفتید که شهروند جهان شوید.
«بله، اما آرژانتین کمی اینطور است. کشوری مهاجرپذیر. هویتی که هویت نیست. ویژگی فرهنگی آرژانتین، مثلاً، نداشتن یک مشخصه دقیق است. با این حال، من این همجوشی فرهنگی را خیلی دوست دارم. فکر میکنم آمیختگی، نه فقط نژادی، مفید است. تاریخ بشریت هم همین را نشان میدهد.»
چه احساسی نسبت به ایتالیایی بودن دارید؟
«عادتهای زیادی پیدا کردهام. از روزنامه گرفته تا غذا، هرچند کمی دلم برای گوشت آرژانتینی تنگ شده. شهرهای کوچک ایتالیایی را که غرق در تاریخ هستند دوست دارم. عاشق بوئنوس آیرس بودم که یک کلانشهر است. حالا در حومه شهر، درست بیرون بولونیا، زندگی میکنم. خوشبختانه اینترنت دارم، آن هم اینترنت پرسرعت…»
از چه چیز ایتالیا خوشت نمیآید؟
چیزی نیست که واقعاً دوست نداشته باشم. اما فکر میکنم نکتهی منفی این است که ایتالیاییها خیلی محافظهکار هستند، آنها برای تغییر مشکل دارند. شاید به این دلیل که ایتالیا یک کشور قدیمی است، کشور افراد مسن. زندگی با وجود اینکه همه شکایت میکنند، بسیار خوب است. و جایی که زندگی خوب است، تغییر سخت است. ایتالیا خرد پیران را دارد، اما گاهی اوقات فاقد قدرت جوانان است، کسانی که به غیرممکنها اعتقاد دارند. این من را آزار میدهد که همه چیز همیشه منفی دیده میشود. من گاهی اوقات این را به دختران هم میگویم: آیا متوجه هستید که در یکی از ثروتمندترین و زیباترین کشورهای جهان زندگی میکنید و جایی که غذایش بهترین است؟
شما در فوتبال هم تجربه دارید. ابتدا به عنوان مدیر ورزشی لاتزیو، سپس به عنوان رئیس بخش فنی اینتر. چه مشکلی پیش آمد؟
«نمیتوانستم آن را رد کنم. البته به دلایل مالی. اما اول و مهمتر از همه به این دلیل که من یک هوادار فوتبال هستم. اگر به من بود، به عنوان شماره ۱۰ برای استودیانتس د لا پلاتا بازی میکردم. الگوی من خوان رامون ورون، پدر خوان سباستین بود. ما سه بار لیبرتادورس و جام بین قارهای سال ۱۹۶۸ را با شکست دادن منچستر یونایتد بردیم. ما تیمی بودیم که آتالانتا چند سال پیش ممکن بود باشد.»
چرا ولاسکو در فوتبال کاری نکرد؟
«من تلاش کردم، اما مربی بودن در فوتبال برای من مناسب نبود. فوتبال خیلی خیلی سخت است.
آیا درست است که برلوسکونی در سال ۱۹۹۸ شما را برای جایگزینی کاپلو در میلان میخواست؟
«دقیقاً اینطور پیش نرفت. در یک کنفرانس مطبوعاتی، از او پرسیدند که آیا درست است که من را برای جایگزینی فابیو در نظر گرفته است؟ او این را تأیید کرد. اما هیچ تماس مستقیمی وجود نداشت. بدیهی است که همه بلافاصله با من تماس گرفتند. و از آنجایی که من به دانش خاص اعتقاد دارم، بحث در آنجا به پایان رسید. مدیریت سازمان ورزشی یک باشگاه یک چیز بود. اما برای مربی بودن، باید فوتبال بازی کرده باشید. فرقی نمیکند که در سری آ باشد. اما باید بازی کرده باشید. حداکثر، من با دوستانم بازی میکردم. و این قطعاً همان چیز نیست.»
آخرین مسابقه تمرینی کی بود؟
«وقتی بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ در مودنا بودم، هر چهارشنبه برای بازی فوتبال پنج نفره با مربیانی از سراسر جهان دور هم جمع میشدیم. فوقالعاده بود، یک تجربه خارقالعاده. از آنجا، با پیولی، که مربی مودنا بود، آشنا شدم. اسکاریولو، که در بولونیا بود، هم هر از گاهی به ما سر میزد. بعد از آن، با هم غذا میخوردیم و تجربیاتمان را با هم رد و بدل میکردیم. »
بعد از فینال المپیک آتلانتا در سال ۹۶ که به آن شکل باختید، آیا گریه کردید؟ آیا لحظهای از نظر احساسی تخلیه شدید؟
«در آن زمان نه، چون من با بازیکنان بودم که خیلی ناراحت بودند. و نمیخواستم بار خودم را بیشتر کنم. اما یادم نمیآید که بعد از آن اتفاق، خودم گریه کرده باشم یا نه. مطمئناً خیلی ناراحت بودم.»
باخت دو امتیازی فینال آتلانتا سختتر بود یا باخت یک امتیازی یکچهارم نهایی بارسلونا؟
«قطعاً آتلانتا. قبل از بارسلونا دوره دو ساله سختی داشتیم. نه به خاطر اینکه اولین قهرمانی جهان ۹۰ را برده بودیم، بلکه به دلیل ورود شرکتهای بزرگ به والیبال، بازیکنان ده برابر بیشتر درآمد داشتند. خیلی پیچیده بود. با سه مربی فوتبال صحبت کردم تا بهتر بفهمم. نِویو اسکالا، چون پارما بود؛ تراباتونی، چون اسطوره بود؛ و ساچی، که اسطوره دیگر بود. از هر سه پرسیدم: چگونه میتوان با بازیکنانی که پول زیادی میگیرند کنار آمد؟ واقعاً دوره آسانی نبود. ۱۹۹۶ متفاوت بود، همچنین چند مصدوم داشتیم. آن زمان نگفتم، به نظر بهانه میآمد و هرگز دوست نداشتم.»
آموزش زنان دشوارتر است یا مردان؟
«زنان کارها را بسیار آسانتر میکنند. آنها بسیار منظم، متمرکز و مطیع هستند. مردان راحتتر حواسشان پرت میشود. برای یک مرد، مربیگری زنان دقیقاً به این دلیل که مرد است، پیچیدهتر است. و او تجربه خود را به نیمکت میآورد: به عنوان یک پسر، به عنوان یک بازیکن، به عنوان یک شخص. زنان بسیار متفاوت عمل میکنند، در خیلی چیزها. پس باید زبان دیگری داشته باشیم. با آنها نمیتوان “هر یکشنبه لعنتی” استفاده کرد. بنابراین کار دشوارتر میشود. من از یک بازیکن مرد چه چیزی یاد میگیرم؟ مردان کمتر شک میکنند، کمتر خودشان را قضاوت میکنند. از طرف دیگر، زنان اولین کسانی هستند که خودشان را قضاوت میکنند. من از یک بازیکن زن چه چیزی یاد میگیرم؟ سرسختی، توانایی تمرکز کردن، هرگز تسلیم نشدن، حتی وقتی خسته هستم. من اغلب به بازیکنانم میگویم: آیا میدانید دشمن شما چیست؟ شک. شما نمیتوانید با شک بازی کنید؛ شما باید در صدم ثانیه تصمیم بگیرید و آن را انجام دهید.»
شما چیزهای زیادی برنده شدهاید. کدام موفقیتها بیشترین رضایت را به شما دادهاند؟
«من مدال طلای المپیک و اولین جام جهانی که با تیم مردان ایتالیا (۱۹۹۰، ویرایش) به دست آوردم را با آن برابر میدانم. و سپس دومین اسکودتو با پانینی، بدون بازیکنان خارجی، در دورانی که بدون بازیکنان خارجی قهرمانی غیرممکن بود.»
شما همچنین مربی تیم ملی ایران بودید. آیا دوباره این کار را انجام خواهید داد؟
«امروز که نه. اما کار من در ایران فوقالعاده، سازنده و در کشوری بسیار جذاب بود. من خیلی خوب کار کردم و حتی به نتایج مهمی هم رسیدم.»
آیا سرمربیگری آرژانتین رویای شما بود؟
«خب، بله. خیلی خوش گذشت و اگر دخترم مشکلات سلامتی نداشت، که خوشبختانه الان برطرف شده، بیشتر از آن چهار سال هم ادامه میدادم.»
هنوز رویایی در کشوی خودت داری؟
«رویای واقعی من این است که حال عزیزانم خوب باشد، مخصوصاً چهار نوهام که خیلی کوچک هستند و تمام عمرشان را پیش رو دارند.»
از مرگ میترسی؟
«نه. البته که مردن من را عصبانی میکند. اما من به سرنوشت اعتقاد دارم؛ دیر یا زود میمیری. و من از آن نمیترسم. اما نمیخواهم بعد از یک بیماری طولانی بمیرم. خب، اگر میتوانستم انتخاب کنم، دوست داشتم بعد از انجام کاری مهم، در حالی که آدرنالین خونم بالا رفته بود، دچار حمله قلبی شوم.»
مهمترین شخص زندگی شما چه کسی است، یا چه کسی بوده است؟
«همراهانی که در طول این سالها در کنارم بودهاند. اما مهمتر از همه مادرم. که برای من مثل یک پدر بود. او زندگی بسیار سختی را پشت سر گذاشت، فقط برای ما خواهر و برادرها. او یک معلم بود، زندگی خودش را نداشت.»
آیا والیبال شما را مجبور به فداکاریهایی کرد که پذیرش آنها برایتان دشوار بود؟
«متاسفم که حدود بیست سال پیش رقص تانگو را کنار گذاشتم. به لطف تانگو، از جمله چیزهای دیگر، با همسر دومم، روبرتا، آشنا شدم. بله، دوست دارم دوباره شروع کنم. هیچوقت دیر نیست. با این حال، در مورد کار، حیف است که تداوم برخی روابط را از دست دادهام. اما لذت رفتن به آرژانتین هر سال برای دیدن دوستان قدیمی را از دست ندادهام.»