آیا پس ندادن، هنجار اجتماعی است؟

بهراستی آیا این خبر آنقدر مهم است که باید در تمام کشور اعلام شود و همه مردم بدانند که چنین اتفاقی افتاده است؟ آیا در اینجا چیزی بر خلاف انتظارات جامعه رخداده؟ باید پرسید که جامعه در این زمینه چه انتظاری داشته است؟ اینکه، وقتی فردی چیزِ ارزشمندی مییابد، حتی باوجودآنکه میداند و یقین دارد متعلق به دیگری است، بیتردید آن را به صاحبش برنمیگرداند و برای خودش برمیدارد؟ ظاهراً شکلی از توافق یا انتظار عمومی، و به تعبیر جامعهشناسان «هنجار اجتماعی» وجود دارد که از چنین افرادی تجلیل میشود: «هیچکس این کار را نمیکند. شما میتوانستی برای خودت برداری؛ ولی لطف کردی و به صاحبش برگرداندی». آیا قاعدۀ جامعه پسندادن است یا پسدادن؟
سالها قبل در مطلبی نوشتم که ایران جزو معدود کشورهایی است که در آن باید از آدمها برای داشتن شعور اجتماعی تشکر کرد و برای نمونه مثالهایی آوردم. در آن نوشته گفتم:
-موتورسوار نه در پیادهرو بلکه داشت در خیابان میراند! از او تشکر کردم.
-کودکان در پارک به گربهها لگد که نه؛ لبخند زدند! از آنها تشکر کردم.
-رانندهای توقف کرد و اجازه داد من از خط عابر پیاده رد شوم! از او تشکر کردم.
-تاکسی، زباله داخل ماشینش را به بیرون پرتاب نکرد. نگه داشت و در سطل زباله ریخت! از او تشکر کردم.
-کسی که تلفن خانهمان را اشتباه گرفته بود وقتی که فهمید، بدون عذرخواهی و سریع تماس را قطع نکرد! از او تشکر کردم.
-کارمند بانک موقع حرفزدن، به من احترام گذاشت و به صورتم نگاه کرد! از او تشکر کردم.
تجلیل از فردی که شیء ارزشمندی را به صاحبش بازمیگرداند مرا یاد مثالهای یادشده در آن نوشتار میاندازد. ما با تحسین و تشویق، در واقع غیرمعمول یا خارقالعاده بودن این کار را تأیید میکنیم. این تحسین در نگاهی عمیقتر، ترحیم است، ترحیم برای آنچه باید باشد و حالا نیست.
بازگرداندن پول یا شیء ارزشمندِ گمشده به صاحبش، شایسته تقدیر و تحسین نیست. این کار اقدامی کاملاً عادی است یا باید اقدامی عادی تلقی شود. از منظر جامعهشناختی، تجلیل از چنین افرادی، نشان از وضعیت نامطلوب، و شکلی از نقصان اجتماعی دارد. طی سالهای اخیر اخبار متعدد و متنوعی درباره سوءاستفاده از اموال و منابع عمومی میشنویم، درباره کسانی که در نگهداری امانت، خیانت کردهاند، کسانی که منابع متعلق به جامعه را برداشتهاند و پس نمیدهند! نکته شایسته توجه آن است که دیگر شنیدن چنین اخباری برای ما عادی و امری متداول شده است و نسبت به آن حساسیت خاصی هم نداریم. شاید به همین دلیل، وقتی رفتاری مانند بازگرداندن شیء ارزشمند گمشده در فضای عمومی به صاحبش میبینیم شگفتزده میشویم و آن را فضیلت اخلاقی کمیاب تلقی میکنیم. گویی رفتاری خلاف انتظار رخداده و به همین دلیل متأثر میشویم، و فرد را بهعنوان قهرمان اخلاق معرفی میکنیم.
بازگرداندن شیء گمشده به صاحبش را باید در مدرسه و در کودکی یاد میگرفتیم و من بعید میدانم که یاد نگرفته باشیم. چیزی که متعلق به من نیست معنایش آن است که متعلق به من نیست! و گمشده را باید به صاحبش بازگرداند. جامعه در چه مسیری قرار گرفته است که حالا انجام این کار چنین شگفتزدهمان میکند؟
کاش جامعه شرایطی داشت که پسندادن شیء گمشده به صاحبش مایه تعجب و شگفتی ما بود تا بازگرداندن آن! منِ معلم به روزی فکر میکنم که برای مثال به دانشجویی نمره اضافی بدهم؛ چون لطف کرده و در امتحان به ورقۀ دانشجوی بغلدستیاش نگاه نکرده است. بیتردید آن روز، روزِ خوبی نیست.
سخن پایانی آنکه، از خودم میپرسم چنین تجلیلها و تحسینهایی، وسوسۀ «پسندادن» را در افراد بیشتر نخواهد کرد؟