اخبار سیاسی

لطفا رای ندهید اگر …!  

پایان های بهار ۱۳۵۵ بود که با گروه ۲۸ نفره انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم (خوارزمی کنونی) در قالب برنامه ای دو روزه عازم فتح قله های دوبرار و انگمار شدیم... ادامه مطلب را در گزارش بخوانید

خبرگزاری تابناک

به گزارش تابناک، آن سال ها یکی از راه‌های جذب نیروی تازه وارد دانشجویی، از سوی انواع گروه های مارکسیستی و ایضا اسلامی، ترتیب دادن برنامه های یک روزه و دو روزه کوهنوردی بود.‌ برای اعضای قدیمی گاه برنامه های ۱۰ روزه هم انجام می شد. 

 

القصه برای رسیدن به قله باید از مسیر ده لاسبید می گذشتیم. راهنمای ما یکی از دانشجویان همان روستا بود. مرا هم به عنوان سرپرست آن برنامه انتخاب کرده بودند.‌ ولی پس از عبور از ده، با مسیری بس سخت مواجه شدیم. پس از دو ساعت پياده روی، به رودخانه پرآب و بلکه خروشانی رسیدیم که ناچار باید از آن عبور می کردیم. ولی پلی در کار نبود. بعد از کمی گشت زنی به جایی رسیدیم که درختی خشکیده بر رود انداخته شده بود. خیلی باریک و کج و معوج بود، ۲ تن از دانشجویان خانم ( آن زمان خواهران) هنگام عبور از درخت در رودخانه افتادند و آب آنان را با خود برد. با زحمت ایندو چند ده متر پایین تر از آب بیرون کشیده شدند. ولی آنان از ادامه راه جا مانده و همراه راهنما به لاسبید برگشتند. این ماجرا به همین جا ختم نشد، دو باره به رود پرآب تر یا شاید بخش علیای همان رود رسیدیم.  باز هم تنها راه عبور، گذشتن از ساقه درختی بود که در پهنای رودخانه انداخته شده بود. این بار ۵ تن دیگر پشیمان شده و به رغم پافشاری ما، حاضر به ادامه مسیر نشدند. همراه دوعضو قدیمی برگشتند. ولی پس از رسیدن به شیب تند انگمار و در حال صعود، اعتراضات شروع شد. واقعا شیب تند بود و ساق ها خسته و ریه ها در حال تلاطم. تا این که از ۱۸ تن باقیمانده ترم اولی و یا دومی، ۸ تن که گویا به هنگام صعود با هم هماهنگ کرده بودند، به هنگام اطراق جهت صرف چای و خوراک، مصرانه و دستجمعی خواهان برگشت شدند. ولی بقیه مصمم بودند که به قله برسند. وقتی پافشاری و بلکه اعتراض آنان را دیدیم، اعضای قدیمی همراه انجمن شور کرده و ضمن انتخاب دو تن برای همراهی آنان تا پایین دامنه، خطاب به آنان گفتم: راست می گویید؛ حق با شما است، مسیر سخت و نفس گیری است و از آغاز بد انتخاب شده بود. حالا هم مشکلی نیست، هر که توان ندارد، برگردد. اصراری نیست بر گردید؛ و ما ۸ تن باقیماندیم و شیب تند و نفس گیر و تا کمر در برف. ولی رفتیم. دو برار و انگمار را دو بار دیگر صعود زمستانه داشتیم. عجب قله هایی. به گمانم حتی زیباتر از دماوند. به ویژه آنجایی که دریاچه تار و دماوند را از نزدیک تر از نزدیک، می بینی. زیباترین چشم انداز. بالاخره نیز هر ۲۸ تن دو باره به تهران برگشتیم. ولی تنها ۸ تن صعود کردند. 

 

قصه رای دادن این روزها هم بی شباهت به قصه گذر از پل‌های باریک چوبی مسیر دو برار نیست.‌کسانی که در کاروان ایرانیان، از طی مسیر خسته شده و یا ادامه همراهی تا انگمار ایران را بیهوده و وقت و جان را هدر دادن می پندارند، خب چه دلیلی دارد که رای دهند؟! باشد که آنان عبور از پل ها را برای رسیدن به ناکجا آباد محسوب می کنند و یا حاصل گذشتن از پل ها را فقط خستگی، فرسودن و تلف کردن زندگی می دانند، پس چه برهانی برای مشارکت. 

  

با این همه، من تا به انگمارم نرسم، با وجود تن خسته و رنجور، چشمان کم بینا و گوش کم شنوا، می کوشم از دهها پل چوبی هر چند دشوار و باریک بگذرم؛ چون باردیگر دوبرار و انگمارم آرزوست. ولی پاکانه، برای آندسته از بازماندگان ازکاروان آبادی و پیشرفت و توسعه ایران هم، خشنودی و تندرستی آرزو می کنم و فریاد می زنم، البته عبور از پل ها دشوار است. پس لطفا رای ندهید. از همان میانه راه برگردید. به هر روی این چیزی است که شما انتخابش کرده اید. 

یدالله کریمی پور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا