سه سناریوی پشتپرده جنگ اسراییل و سوریه

پس از تحولاتی که در سال گذشته در سوریه رخ داد، بهویژه تغییراتی در ساختار نظامی کشور، به نظر میرسد سوریه وارد مرحلهای تازه از حیات سیاسی و امنیتی خود شده است. نوع حاکمیت در دمشق که عمدتاً از جریان و طایفهای خاص یعنی عربهای اهلسنت تشکیل شده، موجب تشدید گرایشهای واگرایانه در سطح داخلی شده است.
اگرچه دولت مرکزی در دمشق تلاش کرده است از طریق توافقهایی با کشورهای منطقه و حتی رژیم صهیونیستی، چهرهای مثبت از خود ارائه داده و نگرانیها درباره رویکردهای طایفهای را کاهش دهد، اما چند عامل مانع از تحقق کامل این هدف شدهاند.
نخست، عدم انسجام و انضباط کامل در میان نیروهای تحت فرمان جولانی است. حتی اگر هیئت حاکمه بخواهد از سیاستهای طایفهگرایانه فاصله بگیرد، برخی از نیروهای همکار با حکومت، با اقدامات خود زمینه فعال شدن شکافهای قومی و مذهبی را فراهم میکنند. شواهدی همچون آتشزدن کلیساها، حملات به مناطق اقلیتنشین مانند علویها در سواحل غربی، یا تنشها در مناطق دروزینشین جنوب سوریه، گویای این ناهمراستایی در بدنه اجرایی قدرت هستند.
برخی تحلیلگران معتقدند که این اقدامات شاید نوعی عملیات کنترلشده از سوی هیئت حاکمه باشد، اما بهطور کلی، فقدان نظم در نیروهای همکار، چالشی جدی برای ایجاد وحدت ملی محسوب میشود. البته وضعیت کردها بهدلیل مختصات خاص خود، مستثناست و باید جداگانه بررسی شود.
دوم، اینکه بنظر می رسد اقدامات جولانی بیشتر معطوف به منافع ترکیه است. روابط خاص میان جولانی و ترکیه موجب حساسیت بازیگران دیگر، از جمله رژیم صهیونیستی شده است. این رژیم با مشاهده کاهش نفوذ ایران در سوریه، اکنون ترکیه را بهعنوان بازیگری تازه وارد و دارای تعارض منافع تلقی میکند. در نتیجه، سعی دارد از این تحولات بهرهبرداری کرده و جایگاه خود را در ترتیبات امنیتی آینده سوریه تثبیت کند.
در این میان، از همان آغاز بحران سوریه، شاهد درگیریهایی میان دولت مرکزی و گروههای دروزی بودیم، اما معمولاً این مسائل از طریق گفتوگو با شیوخ عشایر یا مداخله بازیگران منطقهای مدیریت میشد. آنچه در دور جدید درگیریها اهمیت دارد، افزایش شدت خشونت و ورود مستقیم رژیم صهیونیستی است.
در مورد چرایی این ورود، سه فرضیه عمده میان ناظران مطرح شده است:
فرضیه هماهنگی امنیتی: برخی معتقدند که دیدارهای غیررسمی میان مقامات سوری و صهیونیستی، زمینهساز توافقهایی بودهاند. هدف اصلی، عقبنشینی ارتش سوریه از مناطق پیرامون بلندیهای جولان و تبدیل آن به منطقهای غیرنظامی است. در این سناریو، رژیم صهیونیستی برای اجرای نقشه خود از تنشهای داخلی بهرهبرداری کرده تا این اقدام، بدون فشار از سوی افکار عمومی داخلی سوریه انجام گیرد. شواهدی چون سرعت آتشبس پس از درگیریها، و حضور صرف پلیس در این مناطق، مؤید این فرضیه است.
فرضیه اقدام یکجانبه صهیونیستی: بر اساس این دیدگاه، رژیم صهیونیستی بدون هماهنگی با سوریه، بهدلیل فضای مناسب سیاسی برای تثبیت جایگاه خود، به این تحرکات دست زده است. هدف، قرار دادن جولانی در برابر عمل انجامشده و بهرهبرداری از ضعف سیاسی و امنیتی دولت سوریه است. در این سناریو، صهیونیستها بهنوعی در حال آزمون واکنش بازیگران دیگر منطقه، بهویژه ترکیه و کشورهای عربی، هستند.
فرضیه بهرهبرداری دروزیها: دیدگاه سوم بر آن است که شیوخ و رهبران دروزی، با تحریکهایی محدود از سوی صهیونیستها، این وضعیت را فرصتی تاریخی برای خود تلقی کردهاند تا در ترتیبات سیاسی آینده سوریه، جایگاهی ویژه کسب کنند. مشابه آنچه در مورد کردها مطرح بود، دروزیها نیز بهدنبال شناسایی منطقه خود بهعنوان یک واحد نیمهمستقل هستند تا در توافقهای آینده بهعنوان یک بازیگر جدی شناخته شوند.
صرفنظر از اینکه کدامیک از این فرضیات به واقعیت نزدیکتر باشد، یک نکته واضح است: رژیم صهیونیستی بهدنبال بازتعریف نظم جدیدی در منطقه پیرامونی خود است. اگرچه ممکن است در مواجهه با ایران در اجرای برخی سیاستها مانند جنگهای کوتاهمدت موفق نبوده باشد، اما در عرصههای دیگری مانند لبنان، سوریه و اردن تلاش دارد با ایجاد تغییراتی ساختاری، نوعی هژمونی و برتری منطقهای ایجاد کند که امنیت بلندمدت این رژیم را تضمین نماید.
کارشناس مسائل بین الملل
21212