اخبار فرهنگی و هنری

زیست راهبردی؛ بازخوانی یک حکمت در هندسه نوین قدرت

خبرگزاری خبرآنلاین

در شهریور 1391، در یکی از سفرها به عتبات عالیات، و توفیق دیدار با مرجع عالیقدر حضرت آیت‌الله سیستانی در نجف اشرف، دغدغه هایی در خصوص آینده شیعیان مهاجر به لحاظ استراتژی بلند مدت، و اهتمام به علم و ایمان و اقتصاد  و دیگر مولفه های ماندگاری در غرب  مطرح شد. ایشان مضامینی ژرف بیان داشتند که هنوز در ذهن طنین‌انداز است:

ایشان فرمودند: معلوم نیست آینده چه بشود. باید شیعیان مراقب باشند؛
اولاً، هویت خودشان را حفظ کنند،
ثانیاً، سعی کنند که مرتبه و جایگاه مناسبی داشته باشند. باید حرمت شیعه محفوظ بماند.
 و ثالثا، بگونه ای زیست کنند تا نتوانند همچون عضوی عاریتی هر وقت خواستند آنها را منقطع کنند.

این بیان راهبردی، در بطن خود حامل حکمتی عمیق و مسئولانه و برگرفته از تجربه، شناخت زمانه و عمق بینش تاریخی، و از رموز ماندگاری تشیع  است: اقلیت‌های دینی و به طور کلی اقلیت های مهاجر، برای تداوم زیست مؤثر و راهبردی در جوامع میزبان، باید «عنصری ضروری و بلکه عضوی حیاتی» باشند نه آن که خدایی ناکرده به «عنصری، مزاحم یا زائد یا مهاجم» تلقی شوند. در منطق زیست راهبردی، این یعنی جایگزینی نیازآفرینی با ترس آفرینی؛ و تبدیل عنصری مصنوعی یا مصرفی با عضوی مولد و حیاتی، یعنی طراحی سلوک و سیره ای که جامعه میزبان را به حفظ و حمایت از حضور آن اقلیت وادارد، نه دفع آن.

با این مقدمه، مفهوم زیست راهبردی در اقلیت بودگی را از چند منظر به بحث می نشینیم.

مسلمانان و شیعیان در غرب:

نخست: در سال‌های اقامتم در غرب، مفهوم اقلیت بودگی را نه در قالب مفهومی انتزاعی که با گوشت و پوست و استخوان حس کرده ام. چرا که نه تنها یک اقلیت ملی، بلکه بخشی از یک اقلیت  بسیار کوچک مذهبی،  قومی به لحاظ عددی بوده ام. براستی شیوه درست زیستن در چنین محیطی باید از چه مانفستی تبعیت کند؟ چه در حوزه ی ازدواج و تحصیل فرزندان تا حیات هویتی و تعامل اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی. متاسفانه هنوز جامعه ایرانیان، یا مسلمانان و یا شیعیان به رویکرد منسجم و هدفمندی برای آینده و تدبیر نسل های بعد در غرب نرسیده اند، گرچه به طور کلی نسبت به مهاجران از ملیت ها و مذاهب دیگر در موقعیت نگران کننده ای نیستند. شنیده ام جامعه یهودیان برای هر تصمیمی ولو محله ی سکونت، تحصیلات مقدماتی و عالیه فرزندان، اخذ کرسی های علمی و اقتصادی و سیاسی و تعامل با دیگران از یک دکترین منسجم تبعیت می کنند.
 در این میان، هر گاه شاهد اجتماعات یا اعتراضات بزرگ و علنی مسلمانان در قالب مراسم دینی یا تجمعات اعتراضی سیاسی بودم،  این پرسش در ذهنم شکل می‌گرفت که آیا این اجتماعات، در بلندمدت به سود منافع راهبردی مسلمانان یا شیعیان خواهد بود؟  تجربه زیسته‌ام نشان می‌داد که چه بسیار رفتارهای هویتی مسلمانان از جمله بازنمایی علنی پررنگ آداب و مناسک مذهبی یا سیاسی یک اقلیت کوچک اسلامی، در غیاب زمینه سازی و فرم هوشمندنه، می‌تواند در ذهن نهادهای سیاسی یا امنیتی یا افکار عمومی جوامع میزبان به‌مثابه تهدید نرم بازخوانی شود و به‌تدریج میزبان را به سمت تنظیم‌گری‌ و انقباض سوق ‌دهد و عرصه را بر اقلیت مسلمانان مهاجر درمیان اکثریت جامعه مسیحی یا غیر مذ هبی تنگ ‌سازد. وقتی در مرکز لندن یک گروه چند هزار نفری یا بیشتر با شیوه های عربی یا ایرانی اقدام به مراسم یا مناسکی می نمایند، تصوری که در ذهن مخاطب غیر مسلمان مسیحی شکل می گیرد چگونه است؟ آیا آنها تصور تهدید فرهنگی از این حضور می کنند یا نمی کنند؟  بسیاری از ملت ها در غرب کارناوال های متنوع راه اندازی می کند. البته آن کارناوال ها بیشتر از نوع شادی مطلوب جوامع غربی است که با کارناوال  های مناسکی – مذهبی متفاوت است به ویژه که این کارناوال ها از خمیرمایه های ایدئولوژیک و سیاسی نیز برخوردار است.

برای درک بهتر مسئله، تصور کنید تاثیر یک اجتماع سیصد هزار نفری از افغانستانی های مقیم ایران در تهران بر نگرانی های جامعه ایران و نظام سیاسی، حتی جریانات حقوق بشری ایران چه خواهد بود؟ طرفه آن که افغان ها برادران و خواهران مسلمانند و از نظر دینی در جامعه ما در اقلیت نیستند و صرفا یک اقلیت ملی و قومی محسوب می شوند.

به رغم این، نمی توان در یک کلمه نتیجه گرفت که بهترین شیوه ی حضور کدام است یا آنچه جاری است را به کلی نقد و نفی کرد، اما چه بسا ضرورت داشته باشد که شیوه های حضور فردی و جمعی در فضای عمومی غرب چه برمبنای مصلحت بلند مدت چه بر مبنای تقیه فردی، مورد تامل و مرور قرار بگیرد. باید دید چه می توان کرد که راهبرد اصلی، تبدیل جامعه مسلمانان به عنصری حیاتی از نظر علمی، اقتصادی، اخلاقی و فرهنگی در غرب باشد بگونه ای که این جوامع خود را نیازمند به این اقلیت مسلمان و شیعه بدانند. اقلیت هایی که در بالاترین سطوح بدرخشند تا جایی که هیچ ساختار یا سیاستی نتواند حضورشان را انکارپذیر، حذف‌پذیر یا عاریتی تلقی کند.

اشتباه استراتژیک اسرائیل؛ اقلیت مهاجم

دوم: همین مسئله در سطحی دیگر در خصوص اسرائیل مصداق دارد. یهودیان در جهان یک اقلیت کوچک و در منطقه ی خاورمیانه یک اقلیت کوچکترند. از این رو صرف نظر از موضع شخصی و تنش ها و گذشته های تاریخی، رفتار تهاجمی و جنایتبار اسرائیل صهیونی به عنوان سیستم مدعی یهودیت، نسبت به مسلمانان و کشورهای منطقه از منظر زیست راهبردی برای من تعجب برانگیز بوده است. این که با وجود اقلیت بودگی و ناهمگونی تاریخی و جمعیت جمع آوری شده از سراسر جهان، رهبران رژیم اسرائیل کوشیده اند از رهگذر راهبرد هراس افکنی بدون تکیه بر عمق اجتماعی و فرهنگی، سلطه‌ای ناشی از خشونت بی مرز، قدرت تسلیحاتی و نابودگری و نسل کشی بر محیط پیرامون سرزمین های اشغالی برقرار سازند.

روشن است که حفظ سلطه‌ای که فاقد نفوذ فرهنگی و مقبولیت اجتماعی باشد، در بلندمدت محکوم به فرسایش است. آورده ی اسرائیل برای منطقه ای که در آن اقلیت است، چه بوده است؟  تا کی می توان با منطق اشغال، نابودگری و کشتار و با  شکستن دلها و پاره پاره کردن جگر ها به اتکاء قدرتی هزاران مایل دورتر، نسبت به اکثریت اعمال سلطه کرد؟  هیچ قدرتی در تاریخ نتوانسته است اقلیتی کوچک را برای همیشه با ستم پیشگی، بر اکثریتی گسترده تحمیل کند. اسرائیل که بماند، در یک قرن گذشته چندین امپراتوری فرو شکسته اند و در قرن آتی نیز تکرار این تجربه بعید نیست. مگر مردم نسل های آینده، نسل کشی های این دوران را فراموش می کنند؟ عجیب است از مراکز تحقیقاتی اسرائیل که می دانند به نسبت جمعیت مسلمانان منطقه تا هزار سال دیگر هم اقلیتی بسیار کوچک خواهند بود و در این حال، شیوه هایی را در تعرض به مردم منطقه به کار می بندند که در تعارض قطعی با ریشه دواندن و زیست راهبردی بوده و نتیجه ای جز بد عاقبتی نخواهد داشت. ولو امروز قدرتنمایی کنند، چهل یا پنجاه یا صد سال دیگر چه؟ آیا تا ابد قدرت مردم مناطق هم جوار در این تراز باقی خواهند ماند؟ آیا تا ابد مقاومت های مردمی را می توان محاصره یا سرکوب کرد؟. اسرائیل که چون عضوی بیگانه در یک جراحی خونبار به منطقه پیوند زده شده، باید برای سازگاری با منطقه طرحی دیگر می ریخت نه آن که در ساحت یک اشغالگر سرزمین های فلسطینی را اشغال و به  عناصر اصلی تمدنی منطقه از جمله مصر و ایران و لبنان و سوریه، تهاجم کند!  داستانی که هفتاد سال است بی وقفه ادامه دارد و یک روز لوله ی تفنگ ها خاموش نشده و تنش ها پایان نیافته است. چرا؟ چون رهبران جماعت مهاجر به سرزمین های اشغالی، نرم زیستی و سودمندی برای منطقه را از عناصر حیاتی زیست خود نشناخته اند. آنها «زیست تهاجمی» را برگزیده اند. به عکس اسرائیلی ها، به عنوان مثال، اقلیت ارمنیان مهاجر به ایران در دوره های مختلف هستند. چنان که مشهور است، جامعه ارمنی از ابتدای حضور خود در ایران به عنوان اقلیتی کوچک در قیاس با جمعیت کشور تلاش د اشته از خود جامعه ای سازگار، قابل اعتماد، سودمند و بی حاشیه معرفی کند، که حضوری مولد و موثر و بی تنش و هم افزا در بطن جامعه دارد و از همین روی از جمله با «نرم زیستی» ریشه دوانده است. آنها می دانستند، اقلیت هوشمند، عضو حیاتی واقعیت  امروز و آینده است.

ایران در منطقه و جهان:

سوم: اما درباره ایران؛ ایرانِ ما با همه بزرگی در هندسه  جهان، نیز در موقعیت یک اقلیت البته بزرگ است؛ چه از نظر مذهب در جهان اسلام و چه از نظر رویکرد سیاسی در جهان قدرت. آری از نظر تمدنی تلفیق «نوروز و عاشورا» قدرتی مضاعف و کم رقیب به ایران می بخشد و بسیار مغتنم و «ممد حیات» است، اما با این همه می دانیم و شاهدیم که سرمایه گذاری دیگران بر تفاوت های مذهبی با آسیای میانه و قفقاز و مسائل نژادی – مذهبی غرب اسیا و دیگر رقابت های ژئوپلیتیکی در ناسازگاری یا خنثی کردن این قدرت در منطقه به میدان می آید و جهان صلیبی و غرب نیز بر این گسل خیمه زده و اسب خود را می تازد.

راه حل چیست؟ وفاداری به مولفه های زیست راهبردی از جمله سودمندی و اثبات برادری. البته در منطقه ای که از دور و نزدیک و از هر سو تهدید می بارد،  زیست راهبردی بدون «خطرآگاهی» و پایداری محقق نمی شود.  باید  به عنوان یک بازیگر و اقلیت بزرگ در هندسه قدرت منطقه و جهان، نیازمند یافتن راه حلی بینابینی هستیم که از یک سو بتوان تا رسیدن به مرحله بازدارنگی موثر و فراتر از آن قوی شد و در صورت تهاجم به ویژه وجودی، تمام قد ایستاد و پشیمان ساخت و از سوی دیگر، رویکردی در حوزه علم، فرهنگ، تکنولوژی، و اقتصاد و محیط زیست و انرژی و سیاست خارجی اتخاذ نمود که جهان و به ویژه منطقه هر چه بیشتر نیازمند به ایران باشد تا هراسمند از آن.

مسئله ی اصلی غرب به ویژه آمریکا و اسرائیل با ایران، قدرت، منابع، و استقلال ایران است. در این حال، بخش مهمی از هراسی که از ایران در دل منطقه و جهان می افکنند، با بهره برداری از بروز و ظهورها و سیاست ها و اهداف اعلامی کشور برای منطقه و جهان است. در منطق زیست راهبردی، باید مولفه های قدرت را حفظ و پدید آورد و در این حال، صراحت و شفافیت بیش‌ازحد در نمایش دارایی‌های بازدارنده، و حتی بسیاری از مانورهای نظامی و تریبون ها و اظهار نظرها و شعارها و تهدیدها، و اعلان رسمی وابستگی ها و حمایت های گروه های منطقه ای و … نه‌تنها بر قدرت ایران نمی‌افزاید، بلکه قدرتهای رقیب و معارض را در اقناع افکار عمومی و اتخاذ راهبرد مقابله و وفاق بر آن متحد می سازد. هر روایتی که  شکیب و پایداری و نقش آفرینی متوازن کننده، ثبات آفرین و خیر عمومی و تمدن ساز ایران را منعکس کند درست، و هر روایتی که ایران را تهدیدی سخت و مهاجم برای منطقه و جهان جلوه دهد، نه تنها مبتنی برزیست راهبردی نیست بلکه بستر ذهنی کنترل یا تهاجم به ایران را تمهید یا تسهیل می کند. علاوه، اگر کسانی این را باور ندارند لابد می دانند که صبر استراتژیک، مصلحت و در جایی تقیه  تنها یک تاکتیک موقت نیست؛ بلکه نوعی رویکرد چندلایه به قدرت و زیست راهبردی است.  این هنر سیاست سازان و متخصصان سیاست خارجی است که این رویکردها را در ظرف دیپلماسی و راه حلی بینابینی  سنجیده و پیشنهاد دهند.

ایران در درون:

چهارم: چنان که پیشتر عرض شد، از کوزه همان تراود که در اوست. زیست راهبردی در منطقه ، نیازمند وفاداری به مولفه های زیست راهبردی در درون است و این هم متوجه حاکمیت و هم منتقدان و معترضان است.

 چنان که می فهمیم، مسئله ی غرب با ایران بر سر نقاط قوت کشور است، و مسئله ی ما با هم بر سر نقاط ضعف کشور و حکمرانی. دعوای ما در درون بر سر آزادی، حق تعیین سرنوشت، کارآمدی، عدالت و اخلاق  و انسانیت و مبارزه با فساد و تمامت خواهی است، اما دعوای غرب با ایران بر سر هسته ای و موشک سازی و سلول های بنیادی و هوا فضا  و نانو و معادن و منابع و دیگر مولفه های قدرت از جمله نفوذ منطقه ای در حوزه ی ایران تمدنی و جهان شیعی. چنان که برای آنها مهم نیست که بشار اسد برود و جولانی بیاید و مردم در هر حالت هیچکاره ی عالم باشند. برای آنها مهم است که دمشق قدرتی نداشته باشد.

در منطق زیست راهبردی درون، اگر بنا باشد هر روز چه از تریبون های حاکمیتی  یا از تریبون منتقدان پیام تهدید یا تضعیف به یکدیگر یا منطقه و جهان صادر شود، دسترسی به نتیجه مطلوب چه در داخل و چه در خارج برای کلیت «ایران به ما هو ایران» بسی دشوار خواهد بود. در تعامل حاکمیت و جریانات سیاسی نیز، پذیرش چند ضلعی بودن جریانات سیاسی و تنوع جامعه یک ضرورت است و رویکرد «یا تسلیم و یا جنگ» بی معناست، چنان که در منطق بیرونی نیز چنین منطقی صرفا از نتانیاهو و ترامپ بر می آید و وجهی ندارد.

در منطق درونی زیست راهبردی، مردم همه کاره اند و رضایت قاطبه ی جمهور نه اقلیتی محدود، «مفرح ذات و ممد حیات» جامعه و حکومت است.  حفظ مردم، اوجب واجبات است و هر جریان یا فردی که مردم را نادیده بگیرد و یا بر توزیع قدرت و فرصت ها و تریبون ها فی مابین حلقه ی بسته ی خود همچنان کودکانه پای بفشارد، و حاضر نشود به نفع مردمی به گستردگی و تنوع ملت ایران تنزل کند (چنان که متاسفانه این روزها به رغم وعده های تغییر همچنان شاهدیم و دعا می کنیم که بیدار شوند)، هم خود را در اقلیت قرار داده و هم اقلیتی است که از مولفه های اصلی زیست راهبردی فاصله گرفته است.

 ایران ما نیازمند گفت و گو و تعامل و همزیستی انسانی و تکاپوی مصلحت و اصلاح برای صلح درونی است و البته «صلح درون»،  ضامن «صلح بیرون» نیز خواهد بود.  سخن از بی عملی یا پذیرش انظلام نیست که بی تردید مردود است. سخن از درک متقابل شرایط، کاستن از گسل ها و تنش های کم فایده است. مراقبت کنیم ما که در کلیت منطقه و جهان در اقلیتیم، با قطعه قطعه کردن خود، کوچک نشویم و پیام ضعف به جهان صادر نکنیم و تهدیدات را دست کم نگیریم که «تهاجم زیستان» لحظه ای در بلعیدن ما اگر بتوانند درنگ نخواهند کرد. چنان که در حوادث اخیر، انگیزه های پلید خود را آشکار ساختند و ساده اندیشی است اگر گمان بریم که از برنامه های خطرناک خود دست شسته اند.

در سایه ی معنویت، خرد و کرامت انسانی، و بر بنیاد اصول زیست راهبردی، ایران به عنوان یک کلیت، حاکمیت به عنوان نگهبان تمامیت، اقتدار و پیشرفت ملی، و مخالف و معترض به عنوان اوپوزسیون وفادار به آینده و یک پارچگی و تعالی ایران، در درون و بیرون چنان عمل کنیم که نه تضعیف شویم و نه تحمیل، بلکه «سودمندی، توازن، تعامل موثر و رشد تمدنی» به جای هر گونه سلطه پذیری یا سلطه گری دلیل وجودیمان باشد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا