اخبار فرهنگی و هنری

ارزش‌زدایی از «شهادت»؛ آنک مردن پیش چشمش تهلکه‌ست

سید بن طاووس در پاسخ به کسانی که قیام امام حسین(ع) را مصداق آیه‌ «وَلا تُلْقُوا بِأَیْدِیكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» می‌پندارند، چنین استدلال می‌کند: «آنان گمان بردند که مقصود از «تهلکه» در این آیه، کشته شدن است، در حالی که چنین نیست.

خبرگزاری تسنیم

خبرگزاری تسنیم- سید سجاد ایزدهی: اخیراً برخی فقه پژوهان، در یکی از شبهای محرم بحثی را ذیل این سوال مهم عرضه کرد که «موضوع شهادت و به تبع احکام فقهی آن چیست؟» از نظر وی، حُسن فاعلی: یعنی نیت خالص، انگیزه الهی، قصد قربت؛ وگرنه حتی کشته‌شدن در رکاب پیامبر، اگر با هدف غنیمت باشد، شهادت نیست. و مراد وی از حسن فعلی، آن است که فرد در رکاب امام معصوم یا منصوب از سوی وی در راه خدا جهاد کند و یا اینکه – در عصر غیبت – به منظور دفاع از سرزمین اسلامی وارد جنگ شود بشرط اینکه راهی جز جهاد نباشد و همه راههای مداهنه بسته باشد و الا اگر بتوان صلح کرد و مانع کشته شدن خود و دیگران شود حسن فعلی ندارد و کشته شدن در این نبرد شهادت بشمار نمی‌رود.

وی اضافه کرد که در مقام عمل، چون نیت‌ها قابل مشاهده نیست، بیشتر باید بر رکن دوم تمرکز کرد؛ جایی که بتوان با ادله روشن، مشروعیت میدان جنگ را احراز کرد.

صرفاً اینکه کسی عاشق شهادت است و قرار است به فوز عظمی شهادت برسد دلیلی بر حسن فعلی نمی‌شود.

وی از جمله ادله ای که برای عدم دفاع از سرزمین در صورت امکان مداهنه به آیه شریفه «لَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ» اشاره کرده و آن را این‌گونه تفسیر کرده است:

این آیه ناظر به همه‌جاهایی‌ست که جان انسان بدون مصلحت، فایده و اثر از بین می‌رود. ایستادگی بدون فایده، ولو با نیّت قربت، ممکن است مصداق همین “هلاکت” باشد.

ایشان در ادامه ناظر به قیام امام حسین علیه السلام در این خصوص این گونه اظهار داشته است:

ما نمی‌دانیم که در ماجرای عاشورا، راه مصالحه اصلاً بسته بود یا نه. شاید امام می‌دانست که یزید هیچ عهدی را وفا نخواهد کرد، یا جامعه به چنان جهلی رسیده بود که باید با خون بیدار شود. پس قیام عاشورا، نه یک قاعده عام، بلکه قضیه‌ای در واقعه‌ای خاص بود.[1]

نقد و بررسی

در نقد و بررسی این دیدگاه باید موارد زیر را مورد ملاحظه قرارداد:

1ـ قیام امام حسین(ع) به‌عنوان یک الگوی ماندگار، از چنان جامعیتی برخوردار است که نمی‌توان آن را صرفاً به شرایط خاص تاریخی محدود کرد؛ زیرا تفکیک این واقعه از ابعاد جهان‌شمول آن (مانند عدالت‌خواهی، ظلم‌ستیزی و ایثار در راه ارزش‌های الهی) به معنای انکار ظرفیت الگوبرداری از آن در تمام ادوار است.

2ـ انگاره عدم الگوبرداری از قیام امام حسین (ع) و این که این قیام واقعه ای خاص بوده که در سالیان بعد نمی تواند مورد احتجاج و الگوبرداری باشد (لااقل بعد از آگاهی بخشی‌ها و دیدگاه‌های انقلاب اسلامی) عملاً یا به مسلخ بردن قیام امام حسین است یا دعوت به ارتجاع.

3ـ مجاهدان معرکه جهاد، پیرو تکلیف، پای به معرکه جهاد می‌نهند و نتیجه‌گرایی یا وصول به پیروزی نهایی، شرط شرکت در معرکه جهاد نیست. بر این اساس، با وجود این که احتمال وصول به نتیجه، مهم است اما جهاد مشروط به وصول به نتیجه قطعی نیست.

4ـ برخلاف جهاد پیش‌دستانه، دفاع از سرزمین، امری فطری و قطعی است و جز در صورت عدم قطع به عدم امکان دفاع نمی‌توان از دفاع از سرزمین سربرتافت. چنان‌که در صورت احتمال به دفع نیز به حکم عقل و بنای عقلاء باید از سرزمین، دفاع کرد.

5ـ آیه نفی القاء در هلاکت، ناظر به منع از رفتارهای غیرعقلائی است بلکه ناظر به رفتارهایی است عرفاً منکر تلقّی شوند. این درحالی است که مقاومت در راه اسلام و وطن در صورت احتمال پیروزی و در فرض مقابله با ظلم، ستم و تجاوز، نه فقط هلاکت تلقی نمی‌شود بلکه از این افراد، در جامعه به بزرگی یاد می شود. 

6ـ آیه شریفه وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (بقره، 190) اطلاق داشته و قتال در سبیل خدا را محدود به فرض امکان پیروزی نکرده بلکه درنهایت، اعتداء و تجاوز را نهی کرده است.

7ـ با این‌که پیامبر عمدتاً در نبردهای خویش با کفار و مشرکان، از تعداد یاران کمتر و تجهیزات اندک برخوردار بود، هیچ‌گاه به این بهانه ترک نبرد نکرده و تسلیم نشده است. درحالی که بر اساس منطق گوینده فوق، پیامبر همواره می‌بایست در جنگ‌های خویش، تسلیم می‌شد و نبرد پیامبر (نعوذ بالله) از مصادیق إهلاک نفس می‌بود). آمار جنگهای پیامبر (ص) نیز گواه است که تعداد یاران و تجهیزات ایشان در بسیاری از جنگها به صورت متوسط یک سوم سپاه کفر بود.

8ـ در قرآن کریم، آیاتی وجود دارند که به مسئله جهاد با تعداد اندک مسلمانان اشاره دارند. به عنوان مثال، آیه 65 سوره انفال می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا» (ای پیامبر! مؤمنان را به جنگ برانگیز که اگر از شما بیست نفر صابر باشند بر دویست نفر چیره می شوند، و اگر از شما صد نفر [صابر] باشند بر هزار نفر از کافران چیره می شوند.). این آیه نشان می‌دهد که حتی با وجود تعداد کمتر، با صبر و ایمان می‌توان (باید) بر دشمنان پیروز شد. و البته در آیه بعد، خداوند در فرض ضعف مسلمانان، مقابله در صورت نصف ظرفیت دشمن را بر مومنان، فرض دانسته است: الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ (سوره انفال، آیه 66)؛ بلکه خداوند در این فرض، مومنان را به جهاد ترغیب و تشویق می کند. و اگر این گونه که از دیدگاه آقای سروش محلاتی برمی‌آید راه مقابله با ظالمان در فرض نابرابری بسته است و باید همواره تسلیم شد و مقاومت، معنایی نخواهد داشت.

9ـ در فرضی که برخى مؤمنان با دیدن کمى نفرات خودى و کثرت نفرات و تجهیزات و قدرت دشمن دچار تردید و دودلى شدند، خداوند آیه شریفه «فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَکُمْ» (سوره محمد، آیه 35) را نازل کرده و با تأکید بر این که خداوند با مومنان است، آنان را به جنگ با دشمنان دعوت کرده است.

10ـ در خصوص موضوع شناسی جنگ و صلح باید به این نکته مهم، عنایت داشت که در فرض تجاوز دشمن ظالم و ستمگر، جز قدرت بازدارنده، چیزی ایجاد صلح نمی‌کند. این‌که کسی گمان کند، صلح بر جنگ، ترجیح دارد، ظاهراً معنای جنگ و صلح را نمی‌داند، چون اصولاً جنگها (لااقل قدرت بازدارنده) هستند که ایجاد صلح می‌کنند. زیرا ظالمان جز در صورت قدرت بازدارنده، دست از تجاوز نمی کشند. لذا مبادرت یک طرفه به صلح (و در صورت ضعف و عدم بازدارندگی) خود، ترغیب دشمن به تجاوز و جنگ است.

11ـ بحث از حسن فعلی یا فاعلی در فرض جنگ، به این که شخص مجاهدی، به انگیزه جمع‌آوری غنیمت و … به جهاد برود، یا این‌که به غرض غیرعقلائی، به جنگ مبادرت بورزد، مختص رویکرد فردی به فقه است درحالی که در رویکرد فقه حکومتی و حاکمیّت نظام اسلامی، نبرد بر اساس مشورت و همفکری سرداران و فرماندهان و براساس منطق مصلحت و مقتضای شرایط صورت می‌پذیرد. لذا مباحث مطرح شده در دیدگاه سروش محلاتی، عملاً در عصر حاضر، فاقد موضوع و محل بوده یا این‌که در نهایت، مصادیق بسیار محدودی دارد که قابل ذکر نیست.

12ـ فارغ از نکات پیش‌گفته، در خصوص حسن و قبح «گفتار» یا «گوینده» نیز باید به این نکته مهم عنایت ورزید که کسی از ضمیر گوینده (سروش محلاتی) آگاه نیست، اما از حیث گفتار، طرح این بحث در زمان حاضر، یا ناظر به جنگ تحمیلی رژیم صهیونیستی و تعرّض این رژیم خبیث به کشور اسلامی ایران است یا این که در فضای انتزاعی، مطرح شده است. طبعاً فارغ از نقدهای اساسی که به این نکات وارد است این متن، گویای غیرعقلانی نمایی مقاومت علیه متجاورین و ترغیب به مسالمت نسبت به دشمنی است که جز به تجزیه ایران اسلامی، راضی نخواهد شد، لذا این عبارات یا ناظر به ناآگاهی گوینده نسبت به مقتضای زمان و مکان است یا …

13ـ طرح بحث در خصوص دیدگاه دو فقیه بزرگوار در عصر گذشته، و مقایسه دیدگاه فقیهان در خصوص برخی مباحث، و نادیده انگاشتن دیدگاه امام خمینی و بسیاری از فقیهان معاصر (که اجتهادشان ناظر به فتاوای فقیهان سلف است) و مباحث ایشان بسیار روزامد و متناسب با شرایط زمانی و مقتضیات عصر حاضر است را باید در کتمان دیدگاه راقی و متعالی امام خمینی و قرائت انقلاب اسلامی در خصوص جهاد، قیام امام حسین و شهادت، معنا کرد. وگرنه مقایسه بین دو دیدگاه مطرح شده در زمان گذشته، فارغ از ارائه دیدگاه برتر و مطلوب بلکه قرائت غالب در عصر حاضر، را می‌توان گونه‌ای مخاطب‌فریبی ارزیابی کرد.

دیدگاه امام خمینی(ره):

ملاحظه دیدگاه امام خمینی(ره) در این خصوص، می تواند گویای مراد از حکم این مسئله باشد که برخی از اینها از نظر می گذرد:

«سیدالشهداء سلام الله علیه، تمام حیثیت خودش، جان خودش را و بچه هایش را همه چیز را در صورتی که می دانست قضیه این طور می شود. کسی که فرمایشات ایشان را از وقتی که  از مدینه بیرون آمدند و به مکه آمدند و از مکه آمدند بیرون، حرفهای ایشان را می شنود همه را، می بیند که ایشان متوجه بوده است که چه دارد می کند. این جور نبود که آمده است ببیند که بلکه آمده بود حکومت هم می خواست بگیرد، اصلاً برای این معنا آمده بود و این یک فخری است و آنهایی که خیال می کنند که حضرت سیدالشهداء برای حکومت نیامده، خیر، اینها برای حکومت آمدند، برای اینکه باید حکومت دست مثل سیدالشهداء باشد، مثل کسانی که شیعه سیدالشهداء هستند باشد.» ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 2-4.

«زندگی سیدالشهداء زندگی حضرت صاحب سلام الله علیه، زندگی همه انبیاء عالم، همه انبیاء از اول، از آدم تا حالا همه شان این معنا بوده است که در مقابل جور، حکومت عدل را می خواستند درست کنند.» ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 4-5

«امام حسین(ع) نیروی چندانی نداشت و قیام کرد. او هم اگر نعوذ بالله تنبل بود می توانست بنشیند و بگوید تکلیف شرعی من نیست که قیام کنم. دربار اموی خیلی خوشحال می شد که سیدالشهداء بنشیند

و حرف نزند و آنها بر خر مراد سوار باشند.» ر.ک: صحیفه امام، ج 2، ص 371-373

«سیدالشهدا(ع) تکلیف شرعی الهی می خواست عمل بکند، غلبه بکند، تکلیف شرعیش را عمل کرده، مغلوب هم بشود، تکلیف شرعیش را عمل کرده، قضیه تکلیف است.» ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص 163-165

استدلال برخی عالمان برجسته

* سید بن طاووس، عالم برجسته اسلامی، در پاسخ به کسانی که قیام امام حسین (علیه‌السلام) را مصداق آیه‌ «وَلا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ» می‌پندارند، چنین استدلال می‌کند: «آنان گمان بردند که مقصود از «تهلکه» در این آیه، کشته شدن است، در حالی که چنین نیست.» سپس برای تأیید دیدگاه خود، حدیثی از اسلم نقل می‌کند که وی آن را از ابوایوب انصاری روایت کرده است. بر اساس این حدیث، مفهوم «هلاکت» در آیه مذکور، به معنای رفتن به سوی مرگ یا کشته شدن نیست و هیچ ارتباطی با چنین تصوری ندارد، بلکه دقیقاً در نقطه مقابل آن قرار دارد. این آیه در واقع برای تشویق مردم مدینه به یاری پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و فداکاری در راه اهداف والای ایشان نازل شده است و به آنان هشدار می‌دهد که اگر با کفار پیکار نکنند و آماده جان‌فشانی در راه خدا نشوند، دچار هلاکت و نابودی خواهند شد. لذا قیام امام حسین (علیه‌السلام) نه تنها مصداق هلاکت نیست، بلکه اقدامی در راستای حفظ اسلام و مبارزه با ظلم بوده است.

* مرحوم شیخ طبرسی، در تفسیر آیه‌ «وَلا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ»، چهار احتمال را مطرح می‌کند که احتمال اول با سیاق آیات پیشین نیز سازگار است. ایشان می‌نویسد:

«یکی از این احتمالات آن است که مراد خداوند این باشد: خود را با خودداری از انفاق در راه خدا و بخل ورزیدن در هزینه‌کردن مال برای جهاد، به هلاکت نیندازید؛ چرا که در این صورت، دشمن بر شما چیره خواهد شد.»

این تفسیر که طبرسی آن را از ابن‌عباس و گروهی از مفسران نقل می‌کند، با متن آیه و سیاق آیات قبل و بعد کاملاً همخوانی دارد. قابل توجه است که ابن‌عباس تفسیر قرآن را در محضر امام علی (علیه‌السلام) آموخته است، و از این رو، دیدگاه‌های او می‌تواند بازتاب‌دهنده‌ آرای خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و «راسخان در علم» باشد.

به این ترتیب، طبرسی با استناد به روایات معتبر، نشان می‌دهد که مفهوم اصلی آیه، نه خودداری از جهاد و شهادت، بلکه هشدار نسبت به عواقبِ بخل ورزیدن و ترک انفاق در راه دفاع از اسلام است؛ چرا که چنین رفتاری می‌تواند به ضعف مسلمانان و تسلط دشمنان بینجامد.

* گرچه پذیرش مرگ در همه شرایط نادرست است؛ اما در موارد خاص که دستیابی به اهداف بزرگ و مصالح عالی آن را ضروری می‌سازد، نه‌تنها در اسلام جایز یا واجب شمرده شده، بلکه در تمام مکاتب و ملت‌ها به‌صورتی جهان‌شمول پذیرفته شده است. قرآن کریم، با وجود تصریح به آیه «وَ لَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ» (بقره: 195)، به جهاد در راه خدا و فداکاری برای نشر توحید فرمان داده است. روشن است که جهاد (به‌ویژه در شرایط دشوار صدر اسلام) با خطر مرگ همراه بود، اما آیا چنین فداکاری‌هایی مصداق «هلاکت نفس» است؟ پاسخ منفی است، زیرا جهاد، با پشتوانه مصالح حقیقی، تنها از این راه ممکن می‌شد. بلکه «هلاکت نفس» زمانی محقق می‌شود که اقدام به عملی مرگبار، فاقد توجیه عقلی و منافع عالی باشد. قرآن کریم کسانی را که با توجیهات غیرواقعی از دفاع از اسلام سر باز می‌زنند، شدیداً نکوهش کرده، اما در مقابل، شهادت در راه خدا را والاترین افتخار می‌داند و به شهیدان وعده بهشت می‌دهد؛ «الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ»(توبه: 20)

آنک مردن پیش چشمش تهلکه‌ست

امر لا تلقوا بگیرد او به دست

و آنک مردن پیش او شد فتح باب

سارعوا آید مرورا در خطاب

الحذر ای مرگ‌بینان بارعوا

العجل ای حشربینان سارعوا (مثنوی معنوی، دفتر سوم)

* حجت‌الاسلام والمسلمین آقای دکتر سیدسجاد ایزدهی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا